در سال پایانی از دولتمردان انتظار میرود که با ایجاد تغییرات کمتری در میان مدیران و همکاران خود در دولت، برای برداشت کشته هشتساله خود که از آن بهعنوان برنامهها و اهداف میتوان یاد کرد، تلاش کنند. اما تغییرات پی در پی مدیران نشان از ادامه روش قدیمی دولتیها در ایجاد جابهجایی در میان مدیران دارد.
آغاز موج تغییرات در بین استانداران و سفرا که دو بازوی مهم دولت در داخل و خارج کشور هستند نیز خود گواهی بر این موضوع است که از یک سو بیثباتی و تزلزل مدیریت در دولتهای نهم و دهم اصلی پذیرفته شده است و از سوی دیگر بیانگر این تئوری است که حداقل تصمیمسازان دولتی برای تداوم تغییرات پیدرپی مدیریتی دارای ثبات قدم هستند.
با شروع آخرین پاییز دولتیها، تغییرات جدید مدیریتی گویی حکایت از برگریزان مدیران در ماههای پایانی دولت دهم دارد. البته نباید این نکته را به فراموشی سپرد که دولتهای نهم و دهم با تغییرات پیاپی وزرا، استانداران و سفرا در میان دولتهای گذشته از لحاظ تغییرات گسترده مدیریتی ممتاز هستند.
اساسا هر تغییری در میان مدیران اگر در جهت بهبود عملکرد قوه اجرایی باشد مثبت است و نشان از روحیه ایجاد تحول دارد اما از تغییراتی که همراه با تقویت و تعالی نباشد نمیتوان معنای ایجاد تحول برداشت کرد. از اینرو با محترم شمردن حق انتخاب برای مدیران بالادستی شاید مرور شرایط بیثباتی در میان مدیران برای تصمیمگیران آینده مفید خواهد بود.
بنابراین هر تغییری در جهت کارکرد بهتر دستگاهها موجب جلب اعتماد عمومی مردم میشود و اگر در این تغییرات اهداف تبلیغاتی یا سیاسی مدنظر باشد میتواند اثرات معکوسی را در میان مردم درپی داشته باشد بهخصوص در آستانه انتخابات، دولتمران باید تحولات و تغییرات مدیریتی خود را برای بهبود کارکرد امور بهگونهای انجام دهند که از آن تلقی سیاستهای خاص انتخاباتی نشود؛ چرا که دولت مسئول اجرای قانون انتخابات است و اگر خودش بخواهد ذینفع باشد، نقض بیطرفی کرده است.
اما اگر بخواهیم تغییر مدیران اجرایی- خصوصا استانداران- را به دور از انگیزههای انتخاباتی بررسی کنیم در این میان برخی، دلیل تغییر 90استاندار طی این سالها را چهار دور سفرهای استانی دولتهای نهم و دهم میدانند، با این استدلال که سیاست سفر به دورافتادهترین نقاط کشور که توسط رئیسجمهور پیریزی شد، علاوه بر نتایج مثبت بسیار، دارای تبعات غیرقابل اغماض نیز بود که از آن جمله تغییر در سطح استاندارانی بود که نتوانسته بودند تصمیمات هیأت دولت را در حوزه استحفاظی خود عملیاتی کنند. این مسئله خود تا حدی عاملی در جهت تضعیف سیستم مدیریتی در استانها و شهرستانها شده و نیاز به توجه بیشتر دولتمردان داشته و دارد.
ثبات مدیریت یکی از مباحث مهم در علم مدیریت است؛ به این معنا که برای به ثمر رسیدن برنامههای یک مدیر باید زمان کافی به او داده شود و علاوه بر این، اطمینان در اختیار داشتن زمان کافی برای اجرای برنامهها میتواند قدرت تصمیمگیری مدیر را ارتقا دهد اما بیثباتی و ترس از احتمال جایگزینی سریع وی عاملی است برای تزریق روحیه محافظه کاری و انفعال در بین مدیران. از سوی دیگر جابهجاییهای ناگهانی و مکرر قطعا سازمان اداری و توان خدمترسانی نهادهای مختلف را تضعیف خواهد کرد، از اینرو مناسبتر بود حداقل دولت دهم در ماههای پایانی عمر خود آزمودههای هشت سال گذشته در باب تغییر مدیران را در بوته آزمونی دوباره قرار نمیداد.